به نام خدا

سلام 

خب یکمی هم خاطرات دانشگاهی بد نیستد

دیگه دوباره باید شروع کنیم

فکر کنم سال اول دانشگاه بود. همین پیام نور رو می‌گم.نمیدونم کدوم ساختمون بودیم. فلاح پور؟ دانشگاه علامه پل مدیریت؟ یا پاسداران؟میبینید مرکز تهران چه قدر بدبخته. همش باید از این ور به اون ور کوچ کنه.تازه الانم که عده‌ای رو ته تهران فرستان. (بلوار کوهسار)

خوش به حال مرکز ری . اونا جاشون همیشه ثابته

 

بازم بگذریم

 

اون موقع ها بود که فکر کنم ساعت اول کلاس زبان تموم شده بود و من دوستم جناب علوی تو کلاس نشسته بودیم و گپ می‌زدیم. البته یه خانومی هم چند صندلی عقب تر نشسته بود.

 

داشتم با دوستم گپ می‌زدم و اون هم داشت چیز‌هایی می‌گفت. نمیدونم موضوع صحبتمون چی بود. اما انگار من جواب مناسبی برای حرفهای دوستم ندادم. که یه دفعه اون خانومی که عقب نشسته بود به دوستم گفت:" گیرنده‌هاش خرابه". منظورش من بودم. از دستش عصبانی شده بودم و خون جلوی چشامو گرفته بود

 

سریع جواب دادم. اشتباه می‌کنی من گیرنده‌هام خیلی هم سالمه ولی فیلترشون می‌کنم و هر وقت هر چیزی رو اراده کنم اونو می‌گیرم.

 

اون خانوم هم که دید من این قده حاضر جوابم جا خورد و از کلاس رفت بیرون. وقتی صحبتم با علوی تموم شد. تو حال هوای خودم بودم که دیدم این خانومه ماجرا رو داره برای دوستش تعریف می‌کنه. بعد اومد جلوی من وایستاد و گفت: "چقدر زود جواب منو دادید. چرا ؟ شوخی کردم و.... ."

 من هم دیدم انگاری یه خانوم رو از خودم رنجونده بودم. گفتم:"عذر میخوام اگه با جوابم شما رو ناراحت کردم".

 

بنده خدا الان از شیمی زده شده و میخواد بره روانشناسی بخونه

دوشنبه نهم 1 1389
X