به نام خدا

سلام دوستان عزیز

میخوام براتون ماجرایی عبرت انگیز رو تعریف کنم

ماجرایی که که در یکی از اقوام نه چندان دورمون رخ داد.

چند وقت پیش یکی از اقوام نه چندان دور ما بدون اینکه خانم اولش بدونه، میره با یک خانوم دیگه ازدواج می‌کنه. خانمی که وضع مالی خوبی داشت. و تنها بهونه ی این ازوداج داشتن یک آقا بالاسر بود یک تکیه گاه.

اما این ازدواج پنهان نمیمونه و همسر اول میفهمه. اون که از این کار شوهرش جا خورده بود و شوکه شده بود. نمیدونست چیکار کنه. اونم وقتی میدید اقوام همه از این ازدواج خندشون و حتی خانم‌‌ها عوض همدردی باهاش، این موضوع رو به شوخی گرفتن.

اما این اتفاق برای این خانم شوخی نبود و بدترین کابوسی بود که میتونست بعد ده ها سال زندگی وفادارانه شاهدش باشه.

اون که دستش از همه جا کوتاه بود، تنها سلاحی که داشت این بود که آه بکشه و همسرش رو نفرین کنه

و به همسرش می‌گه:" اگه این زن رو طلاق ندی، الهی کور بشی!!!!"

درست بعد این نفرین هست که شوهرش که شاید  توجهی به نفرین نکرده بود و فراموش کرده بود، احساس می‌کنه هر لحظه که میگذره چشماش ضعیف و ضعیف تر می‌شه.

 طوری که بعد از چند روز نمیتونه با تاکسی کار کنه!!!

این طوری یاد نفرین همسرش میفته و مجبور میشه زن دوم رو طلاق بده. و بعد از طلاق همسر دوم دوباره وضع چشماش عادی میشه

حالا حرف من با اون آقایونی هست که چند همسری رو حق قانونی خودشون میدونن

بدونید که اگه همسر اول راضی به این کار نباشه، عاقبت شما هم کوری و حتی بدتر از کور شدن هست. بستگی داره همسر اول چه نفرینی بکنه.

میدونم که هنوز ازدواج نکردین، اینا رو گفتم که یادتون بمونه و همسر آیندتون رو خدای نکرده به این کابوس گرفتار نکنین

و خطاب به خانوما. شما هم تا دیدین آقای همسر آینده، داره مشکوک میزنه همون اول کار این به نفرین تهدیدش کنید

مطلب مرتبط

دسته ها : خانواده
يکشنبه پنجم 2 1389
X